معنی مجازا نویسنده
حل جدول
مسود
مجازا بدکار
زاغ فعل
مجازا زیبارو
آیتک
مجازا تریلی
کانتینر
مجازا مرکز چیزی
کان
مجازا تنزل کردن
واپس رفتن
مجازا ضعیف وناتوان
زر زوری
مجازا وسیله بهانه
دستاویز
مجازا خواهان وخواستار
مشتری
لغت نامه دهخدا
مجازا. [م ُ] (از ع، مص) مخفف مجازات به معنی یکدیگر را جزا دادن. این تصرف فارسیان است چنانکه مواسات و مدارات را مواسا و مدارا گویند. (آنندراج) (از غیاث). و رجوع به مجازاه و مجازات شود.
نویسنده
نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
از روی مجاز،
فرهنگ فارسی هوشیار
پاتخشیک از روی مجاز مجازی.
واژه پیشنهادی
کان
تعبیر خواب
اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال
معادل ابجد
237